کلاس 3/3

سلام خوبید؟؟

چی شده؟؟

چه خبره؟؟؟؟

چرا یه دفه ای این جوری شدیم ؟؟؟

چرا هیشکی درس نمی خونه؟؟؟(البته با اثتسنا ها نیستم!!!){خوب حااااااااااالا که چی دیکتشو بلد نبودم خو}

به قول علا بلا چی ذهن ما رو مشغول کرده؟؟؟؟

اه امروزم که سحر نبود کلید بالکون کلاس رو نداشتیم

[برای بچه های غیر خودمون میگم]:از کبوتر(خانم شفیعی بزرگه:مستخدم مدرسه)دزدیدیم در بالکن کلاسو باز کردیم ,هی میاد میگه من که خودم اینو قفل کردم واسه چی بازه درش؟؟؟؟

ما هم که نمی دونیم!!!!می دونیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نوچ نمی دونیم

تازه امروز زنگ آخر فیزیک حال نداشت درس بده یه سری از بچه ها رفتن نمایشگا ما نرفتیم البته بابا 3 بار رفتیم

دفعات قبل فقط برای پیچوندن کلاسامون می رفتیم هی بشون می گفتیم خانوم ما نمایشگاه نرفتیم گناه داریم بریم چیزای خوبی یاد می گیریم ها(الکی)

تازه سریه دوم منو شبنم جونم و آیدا داشتیم می دوییدیم بریم نمایشگا -کسی بامون نبود-دو تا پسره واسمون بوق زدن ولی ما هول کردیم که یه وقت کسی نبینه من خوردم تو پرده ی دمه در حالا مگه راه فرار پیدا میکردم؟؟؟؟

پسره ی مزحک بهم خندید گفت "بدو بدو "

خوب حاااااااااااللللللللاااااا

داشتم سره کلاسو می گفتم شبنم (ر )نه شبنم جونم از نمایشگاه سوسک پلاستیکی خریده بود منم که به قدری از سوسک می ترسم که نگو اااااااااااااااای

الان که یادم می افته چندشم می شه

آیدای گاو سوسک رو انداخت تو یققققققققم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاییییییییییییییی

خلاصه چشتون روز بد نبینه من سوسک رو دیدم یک جیغ بنفش که چه عرض کنم فرا بنفشی کشیدم و در عرض  میلیونوم ثانیه اینو در آوردم رفتم رو صندلی شروع کردم به جیغ کشیدن کثافتای گاو داشتن به من می خندیدن

حیدر بابا ی گاو که که ازون سر کلاس داد میزنه خانوم ساکت چرا جیغ می زنی از رو صندلی بیا پایین

چی بگم آخه

اینم شد شوخی آخه؟؟؟؟؟؟؟!!!!

به قول آیدا::مردم دیوانن:::

چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 19:55 ::  نويسنده : pink


 

دخترها:

توي ماهيتابه روغن ميريزن

اجاق گاز زير ماهيتابه رو روشن ميكنن

تخم مرغها رو ميشكنن و همراه نمك توي ماهيتابه ميريزن

چند دقيقه بعد نيمروي آماده رو نوش جان ميكنن

پسرها:

توي كابينتهاي بالايي آشپزخونه دنبال ماهيتابه ميگردن

توي كابينتهاي پاييني دنبال ماهيتابه ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن

ماهيتابه رو روي اجاق گاز ميذارن

توي ماهيتابه روغن ميريزن

توي يخچال دنبال تخم مرغ ميگردن

يه دونه تخم مرغ پيدا ميكنن

چند تا فحش ميدن

دنبال كبريت ميگردن

با فندك اجاق گاز رو روشن ميكنن و بوي سركه همراه دود آشپزخونه رو بر ميداره

ماهيتابه رو ميشورن (بگو چرا روغنش بوي ترشي ميداد!

ماهيتابه رو روي اجاق گاز ميذارن و توش روغن واقعي ميريزن

تخم مرغي كه از روي كابينت سر خورده و كف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاك ميكنن

چند تا فحش ميدن و لباس ميپوشن

ميرن سراغ بقالي سر كوچه و 20 تا تخم مرغ ميخرن و برميگردن

تلويزيون رو روشن ميكنن و صداش رو بلند ميكنن

روغن سوخته رو ميريزن توي سطل و دوباره روغن توي ماهيتابه ميريزن

تخم مرغها رو ميشكنن و توي ماهيتابه ميريزن

دنبال نمكدون ميگردن

نمكدون خالي رو پيدا ميكنن و چند تا فحش ميدن

دنبال كيسهء نمك ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن

نمكدون رو پر از نمك ميكنن

صداي گزارشگر فوتبال رو ميشنون و ميدون جلوي تلويزيون

نمكدون رو روي ميز ميذارن و محو تماشاي فوتبال ميشن

بوي سوختگي رو استشمام ميكنن و ميدون توي آشپزخونه

چند تا فحش ميدن و تخم مرغهاي سوخته رو توي سطل ميريزن

توي ماهيتابه روغن و تخم مرغ ميريزن

با چنگال فلزي تخم مرغها رو هم ميزنن

صداي گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال ميشنون و ميدون جلوي تلويزيون

سريع برميگردن توي آشپزخونه

تخم مرغهايي كه با ذرات تفلون كنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توي سطل ميريزن

ماهيتابه رو ميندازن توي سينك

دنبال ظرفهاي مسي ميگردن

قابلمهء مسي رو روي اجاق گاز ميذارن و توش روغن و تخم مرغ ميريزن

چند دقيقه به تخم مرغها زل ميزنن

ياد نمك ميفتن و ميرن نمكدون رو از كنار تلويزيون برميدارن

چند ثانيه فوتبال تماشا ميكنن

ياد غذا ميفتن و ميدون توي آشپزخونه

روي باقيماندهء تخم مرغي كه كف آشپزخونه پهن شده بود ليز ميخورن

چند تا فحش ميدن و بلند ميشن

نمكدون شكسته رو توي سطل ميندازن

قابلمه رو برميدارن و بلافاصله ولش ميكنن

چند تا فحش ميدن و انگشتهاشون كه سوخته رو زير آب ميگيرن

با يه پارچهء تنظيف قابلمه رو برميدارن

پارچه رو كه توسط شعله آتيش گرفته زير پاشون خاموش ميكنن

نيمروي آماده رو جلوي تلويزيون ميخورن و چند تا فحش ميدن


 

یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:, :: 16:0 ::  نويسنده : pink

سلام

بعد از 1 ماه امتحان دادن بالاخره یه نفس راحتی کشدیم و (مثلا )برای خوش گذرونی (البته بد نبود )رفتیم شمال جمعه یکی از بهترین جمعه های عمرم بود

وای کارنامه

من نمی دونم دیگه این چیه این وسط اه فقط یه موضوع جدیده برای دعوا

اه گفتید امتحان 1ماه از کارو زندگی افتادیم دیگه این کارنامتون چی بود؟؟؟؟

اصلا اهمیت ندید ما که امتحانامونو خوب دادیم(الکی)

فقط خدا رحم کنه

خوب دیروزو خواستیم بپیچونیم خدا واسمون پیچوند البته ما که تو راه بودیم کلا باید می پیچید ولی کسی که نفهمید به نظرتون فردا رو بپیچونیم؟

که چی مثلا؟؟

همه رفتن که.

بشینم تو خونه چه غلتی بکنم؟

شما هم که بخاری ازتون بلند نمی شه.

وگرنه میرفتیم بیرون الافی

الان تنها کاری که می تونم بکنم با تلفن حرف زدنه

که تازه اون بد بخت هم که  درس داره و باید خر بزنه

اه اه اه

بای

درباره وبلاگ


slm khosh oomadid faghat bache haye khodemoon mitoonan age khastan pass o user bedan ozveshoon konam k khosh bezgare(-;
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 50
بازدید هفته : 58
بازدید ماه : 153
بازدید کل : 51369
تعداد مطالب : 12
تعداد نظرات : 53
تعداد آنلاین : 1

.