کلاس 3/3
یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:17 ::  نويسنده : pink

bah bah salaaam barobach gole golab che khabar??bacheha age goftin man kiam??hehe fek kardin man so... na??nakhayram man negaram ba khalam omadim caffee net in manam baleree balee kamelan doroste man negaram ohh ohh bachehaa man emtehanamoo gandd zadam shayad moarefii nasham komak konin man khob bedam hehe hamsaye ha yari konin ta man emtehan dari konam khabare jadidam nadarim k begim naa??pas ma raftim byeee byeee

slm baro bach khoofid?

deletoon vasam tang shode bood na midoonam

mer30 az inke miayd sar mizanido mano delgarm mikonkid

tahoora joon

shiva joon

shabi joOn

negar joOne khale

vo ....

az hamatoon mamnoonam


 khob badaz 6mah entezar belakhare ghare berim mosaferat albate begzarim az inke ghablesh zajr koshemoon mikonano har rooz emtehano emtehane vali fekr konam khastegimoon dar bere

man emrooz rafam webe hotelo didam khoob bood mohem taraz hame wirelesse say mikonam oon ja  baratoon up bezaram bache ha faghat doa konid hame betoonan bian ke dar gheire in soorat khosh nemigzare 

 

سلام برو بچه های گل و گلاب حالتون خوبه؟؟؟

موضوع زیاده و حوصله کم.

فردا با رشید امتحان داریم باز(تا حالا از این 1 مورد سوتی نگرفتیم البته به جوز تکه کلام های مسخرش_نه


خوب اولین موضوع

سوتی اون مسخره ها(چه خداییش الان که دارم می نویسم دلم واسشون می سوزه ولی هیچ وقت عقل یک نویسنده نباید بر قلمش غالبه کنه)

معین بلا(سرکار خانوم معینی)

الانه من های بگم بنویسید شما ننویسید بعد بگید بی دقتی کردم ننوشتم خوب حالا بنویس دیگه خانومم د بنویس_حالا همین الان گفته ها_

فاجعه ی بزرگ:از سال اول تنها آرزومون این بود که 1روز فقط 1 روز اون نکبت(عزیزم)نیاد سر کلاس تا این که 3شنبه این رویای محال به حقیقت پیوست و سر اون کلاسیا هم نرفت ما هم4 ساعت باش کلاس داشتیم وای چه لذتی داشت حالش بد بود آقا ما هم که حالا نرقص کی برقص آنا و نگار هم که DJمون بودن بعد از 30دقیقه کلش رو از لای در آورد تو که طبق معمول فوضولی کنه این اومد تو دهن همه وا موند مائده هم بنده خدا تو دید شرو کرد( اه اه )کردن معینی هم دیدش و خلاصه تا آخر زنگ گیر داده بود بهش گیر داد ازون گیر خوشکلا مخصوص خودش

_از نظر ایشون منو نگار و آیدا و شبنم ابر قدرتای مدرسه ایم

حیدر بابا(سرکار خانوم حیدری)

سکسی ترین و جذاب ترین معلم مدرسه با وزن 580Nو58KGجرم _هر جاسه تکرار می کنه_و عضو در F.Bبا عکس با حجاب(البته)

این جا رو رنگ کنید بذارید مهم باشه(معنی)این قسمت مهمه های لایتش کنید

نظریه ی ایشان راجع به نوجوان و نوروز:

نوجوان در ایام عید باید

 ساعت 12از خواب بیدار شده

ساعت 14پیتزا سفارش بده

ساعت20بیفتک میل کند

و تا صبح فیلم(سوپر)نگاه کند

 

هایده صدا خوشگله(سرکار خانم باغشمالی)

به جون سحر صدفم(گاییده ما رو با این 2تا دختر سیبیلوش)

 

سرحدی(بدون اسم)

عزیزم دلم واسش می سوزه معلمه تاریخه هیشکی بش اهمیت نمیده(نازی)!!!!!!!!!!!

 

روف(سرکار خانم رئوف_روف نوشته می شه_)

ای جان اون که عاشقشم خیلی گله ولی خوب هر گلی خار هم داره دیگه

 

خوابالو-علی(سرکار خانوم  گلفر)

همیشه خوابه وای نمی دونید واسه امتحانا چه مراقبه توپیه عاشقشم

 

دالی(سرکار خانوم چی؟؟دال وند)

وای اصلن توصیف نا پذیره خیلی با حاله بچه خودتون 30 ثانیه تصورش کنید از خنده روده بر می شید

گوزدرمیانی(سرکار خانوم گودرزیانی)

بچه نافه علیگودرز سریال طنزیه واسه خودش

جمعه 5 اسفند 1390برچسب:, :: 17:55 ::  نويسنده : pink

سوتی خانوم معینی روز 3شنبه:خانمم الان که وقت گردیدن نیست

سلام خوبید؟؟

چی شده؟؟

چه خبره؟؟؟؟

چرا یه دفه ای این جوری شدیم ؟؟؟

چرا هیشکی درس نمی خونه؟؟؟(البته با اثتسنا ها نیستم!!!){خوب حااااااااااالا که چی دیکتشو بلد نبودم خو}

به قول علا بلا چی ذهن ما رو مشغول کرده؟؟؟؟

اه امروزم که سحر نبود کلید بالکون کلاس رو نداشتیم

[برای بچه های غیر خودمون میگم]:از کبوتر(خانم شفیعی بزرگه:مستخدم مدرسه)دزدیدیم در بالکن کلاسو باز کردیم ,هی میاد میگه من که خودم اینو قفل کردم واسه چی بازه درش؟؟؟؟

ما هم که نمی دونیم!!!!می دونیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نوچ نمی دونیم

تازه امروز زنگ آخر فیزیک حال نداشت درس بده یه سری از بچه ها رفتن نمایشگا ما نرفتیم البته بابا 3 بار رفتیم

دفعات قبل فقط برای پیچوندن کلاسامون می رفتیم هی بشون می گفتیم خانوم ما نمایشگاه نرفتیم گناه داریم بریم چیزای خوبی یاد می گیریم ها(الکی)

تازه سریه دوم منو شبنم جونم و آیدا داشتیم می دوییدیم بریم نمایشگا -کسی بامون نبود-دو تا پسره واسمون بوق زدن ولی ما هول کردیم که یه وقت کسی نبینه من خوردم تو پرده ی دمه در حالا مگه راه فرار پیدا میکردم؟؟؟؟

پسره ی مزحک بهم خندید گفت "بدو بدو "

خوب حاااااااااااللللللللاااااا

داشتم سره کلاسو می گفتم شبنم (ر )نه شبنم جونم از نمایشگاه سوسک پلاستیکی خریده بود منم که به قدری از سوسک می ترسم که نگو اااااااااااااااای

الان که یادم می افته چندشم می شه

آیدای گاو سوسک رو انداخت تو یققققققققم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاییییییییییییییی

خلاصه چشتون روز بد نبینه من سوسک رو دیدم یک جیغ بنفش که چه عرض کنم فرا بنفشی کشیدم و در عرض  میلیونوم ثانیه اینو در آوردم رفتم رو صندلی شروع کردم به جیغ کشیدن کثافتای گاو داشتن به من می خندیدن

حیدر بابا ی گاو که که ازون سر کلاس داد میزنه خانوم ساکت چرا جیغ می زنی از رو صندلی بیا پایین

چی بگم آخه

اینم شد شوخی آخه؟؟؟؟؟؟؟!!!!

به قول آیدا::مردم دیوانن:::

چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 19:55 ::  نويسنده : pink


 

دخترها:

توي ماهيتابه روغن ميريزن

اجاق گاز زير ماهيتابه رو روشن ميكنن

تخم مرغها رو ميشكنن و همراه نمك توي ماهيتابه ميريزن

چند دقيقه بعد نيمروي آماده رو نوش جان ميكنن

پسرها:

توي كابينتهاي بالايي آشپزخونه دنبال ماهيتابه ميگردن

توي كابينتهاي پاييني دنبال ماهيتابه ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن

ماهيتابه رو روي اجاق گاز ميذارن

توي ماهيتابه روغن ميريزن

توي يخچال دنبال تخم مرغ ميگردن

يه دونه تخم مرغ پيدا ميكنن

چند تا فحش ميدن

دنبال كبريت ميگردن

با فندك اجاق گاز رو روشن ميكنن و بوي سركه همراه دود آشپزخونه رو بر ميداره

ماهيتابه رو ميشورن (بگو چرا روغنش بوي ترشي ميداد!

ماهيتابه رو روي اجاق گاز ميذارن و توش روغن واقعي ميريزن

تخم مرغي كه از روي كابينت سر خورده و كف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاك ميكنن

چند تا فحش ميدن و لباس ميپوشن

ميرن سراغ بقالي سر كوچه و 20 تا تخم مرغ ميخرن و برميگردن

تلويزيون رو روشن ميكنن و صداش رو بلند ميكنن

روغن سوخته رو ميريزن توي سطل و دوباره روغن توي ماهيتابه ميريزن

تخم مرغها رو ميشكنن و توي ماهيتابه ميريزن

دنبال نمكدون ميگردن

نمكدون خالي رو پيدا ميكنن و چند تا فحش ميدن

دنبال كيسهء نمك ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن

نمكدون رو پر از نمك ميكنن

صداي گزارشگر فوتبال رو ميشنون و ميدون جلوي تلويزيون

نمكدون رو روي ميز ميذارن و محو تماشاي فوتبال ميشن

بوي سوختگي رو استشمام ميكنن و ميدون توي آشپزخونه

چند تا فحش ميدن و تخم مرغهاي سوخته رو توي سطل ميريزن

توي ماهيتابه روغن و تخم مرغ ميريزن

با چنگال فلزي تخم مرغها رو هم ميزنن

صداي گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال ميشنون و ميدون جلوي تلويزيون

سريع برميگردن توي آشپزخونه

تخم مرغهايي كه با ذرات تفلون كنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توي سطل ميريزن

ماهيتابه رو ميندازن توي سينك

دنبال ظرفهاي مسي ميگردن

قابلمهء مسي رو روي اجاق گاز ميذارن و توش روغن و تخم مرغ ميريزن

چند دقيقه به تخم مرغها زل ميزنن

ياد نمك ميفتن و ميرن نمكدون رو از كنار تلويزيون برميدارن

چند ثانيه فوتبال تماشا ميكنن

ياد غذا ميفتن و ميدون توي آشپزخونه

روي باقيماندهء تخم مرغي كه كف آشپزخونه پهن شده بود ليز ميخورن

چند تا فحش ميدن و بلند ميشن

نمكدون شكسته رو توي سطل ميندازن

قابلمه رو برميدارن و بلافاصله ولش ميكنن

چند تا فحش ميدن و انگشتهاشون كه سوخته رو زير آب ميگيرن

با يه پارچهء تنظيف قابلمه رو برميدارن

پارچه رو كه توسط شعله آتيش گرفته زير پاشون خاموش ميكنن

نيمروي آماده رو جلوي تلويزيون ميخورن و چند تا فحش ميدن


 

یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:, :: 16:0 ::  نويسنده : pink

سلام

بعد از 1 ماه امتحان دادن بالاخره یه نفس راحتی کشدیم و (مثلا )برای خوش گذرونی (البته بد نبود )رفتیم شمال جمعه یکی از بهترین جمعه های عمرم بود

وای کارنامه

من نمی دونم دیگه این چیه این وسط اه فقط یه موضوع جدیده برای دعوا

اه گفتید امتحان 1ماه از کارو زندگی افتادیم دیگه این کارنامتون چی بود؟؟؟؟

اصلا اهمیت ندید ما که امتحانامونو خوب دادیم(الکی)

فقط خدا رحم کنه

خوب دیروزو خواستیم بپیچونیم خدا واسمون پیچوند البته ما که تو راه بودیم کلا باید می پیچید ولی کسی که نفهمید به نظرتون فردا رو بپیچونیم؟

که چی مثلا؟؟

همه رفتن که.

بشینم تو خونه چه غلتی بکنم؟

شما هم که بخاری ازتون بلند نمی شه.

وگرنه میرفتیم بیرون الافی

الان تنها کاری که می تونم بکنم با تلفن حرف زدنه

که تازه اون بد بخت هم که  درس داره و باید خر بزنه

اه اه اه

بای

شنبه 27 دی 1390برچسب:, :: 22:6 ::  نويسنده : pink


غضنفر داشت نماز می خوند یکی از پشت سرش رد میشه میگه اوه عجب آدم باخدایی !!!

غضنفر نمازش رو قطع می کنه سرشو برمیگردونه میگه : تازه روزه ام هستم !!!

                                                           


بسمه تعالی




اینجانب ......... فرزند ......... متولد ......... به‌شماره ملی ......... ش.ش ......... ت.ت ......... خواهان ورود به پست الکترونیک ......... با رمز ......... جهت انجام ......... می‌باشم. مستدعی است اقدامات لازم را مبذول فرمایید.





                                                            و من الله توفیق

                                                                 

سر جلسه امتحان نشستی هرچی تو کلته رو برگه خالی میکنی آخرش نصف صفحه هم پر نمیشه !

بعد یه نفر بلند میشه میگه خانم یه برگه دیگه بدین جا ندارم ...

اون لحظه میخوای صندلی رو از پهنا بکنی تو حلقش ..(یادته؟؟؟)


سه جادوگر به سه ساعت سواچ نگاه میکنند ؛ کدام جادوگر به کدام ساعت نگاه میکند !

.

.
.
.

... ... ... .

حالا ترجمه انگلیسیشو بخونید

.

.
.
..
.



Three witches watch three Swatch watches. Which witch watch which Swatch watch

                                                                


فعلا بای سگ وقتی بفرمایید شام شورو می شه پای نت می شینه؟؟؟

شنبه 26 دی 1390برچسب:, :: 15:9 ::  نويسنده : pink



اگه يه روز فرزندي داشته باشم، بيشتر از هر اسباب‌بازي ديگه‌اي براش بادکنک مي‌خرم. بازي با بادکنک خيلي چيزا رو به بچه ياد ميده.

1- بهش ياد ميده که بايد بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره.

2- بهش ياد ميده که چيزاي دوست داشتني مي‌تونن توي يه لحظه، حتي بدون هيچ دليلي و بدون هيچ مقصري از بين برن، پس نبايد زياد بهشون وابسته بشه.

3- مهم‌تر از همه بهش ياد ميده که وقتي چيزي رو دوست داره نبايد اون قدر بهش نزديک بشه و بهش فشار بياره که راه نفس کشيدنش رو ببنده، چون ممکنه براي هميشه از دستش بده......این هم یه توجیه عال به دوستانتان که خیلی نمیخواهید بهشون نزدیک بشید. اگر خیلی دوستش داری این رو براش بفرست تا بدونه که چرا خیلی بهش نزدیک نمیشی !!!!


                                                                      

شنبه 25 دی 1390برچسب:, :: 14:59 ::  نويسنده : pink




پسر در حال دویدن …



زااااارت (صدای زمین خوردن)

رفیق پسر : اوه اوه شاسکول چت شد ؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ ، پاشو گمشو !

(شپلخخخخخ “صدای پس گردنی”)

یک رهگذر: چیزی مصرف کردی ؟ یکم کمتر میزدی خب !

یک خانوم جوان رهگذر : ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ !








دختر در حال راه رفتن …



دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)

رفیق دختر : آخ جیگرم خوبی ؟ فدات شم ! الهی بمیرم ! چی شدی تو یهو ؟ وااااااااااای …


یک رهگذر : دخترم خوبی ؟ فشارت افتاده ؟ میخوای برسونمت دکتری جایی ؟

یک پسر جوان رهگذر : ای وای خانوم حالتون خوبه ؟ دستتونو بدین به من !
من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین ، با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین .. !

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ


slm khosh oomadid faghat bache haye khodemoon mitoonan age khastan pass o user bedan ozveshoon konam k khosh bezgare(-;
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 71
بازدید کل : 52319
تعداد مطالب : 12
تعداد نظرات : 53
تعداد آنلاین : 1

.